يک مادر مي تواند 10 فرزند را نگهدارد و مادري کند و محبت اما 10 فرزند نميتوانند يک مادر را نگهداري کنند و آن همه ايثار را فراموش ميکنند ......
يک مادر مي تواند 10 فرزند را نگهدارد و مادري کند و محبت اما 10 فرزند نميتوانند يک مادر را نگهداري کنند و آن همه ايثار را فراموش ميکنند ......
بخشی از صحبت حضرت آیت الله شیخ «حسین وحید خراسانی» از مراجع عظام تقلید پیرامون عزای اباعبدالله علیه السلام و اشک ریختن به دین شرح است: علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را نقل می کند [بحار جلد 44 ص 294]، می گوید از بعضی از بزرگان: ما مجاور مشهد امام هشتم بودیم.
روز عاشورا جمعی از ما جمع شدند. یک نفر شروع کرد به مقتل خواندن. رسید به این روایت از امام باقر علیه السلام که اگر چشمی بر سید الشهداء به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش آمرزیده می شود حتی اگر به اندازه کف دریا باشد
یکی از حضار که ادعای علم می کرد این حدیث را انکار کرد، گفت: این روایت با عقل جمع نمی شود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند، قانع نشد. بعد مجلس به هم خورد.
بعد که مجلس به هم خورد، همان شخص منکر شب رفت در خانه اش، خوابش برد، دید محشر به پاست، همان غوغایی که در آیات و در روایات است. عطش عطشی شدید است. در نهایت عطش گرفتار شد، بعد نگاه کرد دید حوضی است که نه اولش پیداست و نه آخرش.
متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است. از عطش پناه برد به حوض، دید سه نفر ایستاده اند: هر سه سیاه پوش، دو تا مرد، یک زن. پرسید اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی پیغمبر خاتم است، آن سیاه پوش دوم امیرالمؤمنین است، آن زن سیاه پوش فاطمه زهراست. پرسید: چرا سیاه پوش اند؟
گفتند: مگر خبر نداری عاشورای حسین است. آمد خودش را رساند، درخواست کرد از بی بی عالم که یک جرعه از این آب به من بده. حضرت زهرا به او نگاهی کرد، فرمود: تو همانی که منکر اجر گریه کنندگان بر مصیبت مهجه قلب منی؟ مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد، دوان دوان آمد، آن جمع را پیدا کرد، گفت استغفار کنید که خدا مرا بیامرزد.
ای بانوی بهشت بیا حـال ما بـبـیـن
مـا را بـه صـد هـزار بـلا مبتـلا بـبـیـن
بـنـگر به حـال زار جـوانان هاشـمی
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
عید غدیر بر تمامی مسلمانان مبارک باد
یه شعر بسیار زیبا تقدیم به همه دوستان... دوستانی که اهل شعر و ادبیات هستن پیشنهاد میکنم شعر کامل رو در ادامه مطلب بخونید
لم داده ام به تکیه گه لن ترانی ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات
اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز میخوریم زجام دهانی ات
عکس مرا بگیر و ببر تا درخت سیب
ای روح آب ، من به فدای روانی ات
بقیه در ادامه مطلب
ملتمســانـہ ..
چشمــ بــہ آسمــاטּ مے בوزمـــ
بلڪــہ פֿـُـבایمــ
دریـغــ نڪنــב از مــטּ بــــارانشـــ را ..